|
مداد طلايي
علمي-آموزشي
| ||
|
کارل ياسپرس در ادامهی اندیشههای کانت تلاش کرده است تا به سؤالات اساسی مربوط به جهان و انسان پاسخ دهد. او در جلدهای سهگانهی کتاب فلسفهی خود بهترتیب به سه موضوعِ جهان، انسان، و خدا پرداخته است. موضوعِ محوري در فلسفههاي اگزیستانس، از جمله فلسفهی ياسپرس، انسان، و آزادي و انتخابگری اوست. در این نگاه، انسان موجودي انتخابگر و ارزشگذار تلقی شده است. انسان نخست به عرصهی جهان پا مينهد و سپس تلاش خود را براي تشخّص خويش آغاز ميکند. اين همان اصل بنيادين اگزيستانسياليسم مبني بر تقدم وجود بر ماهيت است. انسان موجودي است آزاد که نسبت به وجود خويش آگاه می باشد و همين آگاهي است که او را موجودي انتخابگر و در نتیجه، نسبت به انتخابش مسئول ميکند. البته از نظر یاسپرس ویژگیهای آزادی و انتخابگری انسان از سوی «امر متعالی» یا خداوند هستند و ما را به سوی وی رهنمون میکنند. «من در آزادی خود، بهواسطهی خود وجود ندارم، بلکه به خود داده شدهام، زیرا شاید خود را از دست بدهم و نتوانم آزادی خود را اِعمال کنم». بنابراین، او پیوندی میان ویژگیهای وجودی انسان و خالقیت خداوند برقرار میکند. یاسپرس یکی از وظایف فلسفه را ایضاح هستی اصیل انسان میداند. در تحليل او از «وجود» انسان چهار وجه یا مرتبهی اساسی مشاهده میشود: «دازاین» یا «وجود تجربی»، «آگاهی کلی»، «روح»، و «هستی». نخستین وجه وجودی انسان که ياسپرس براي توضیح آن از واژهی «دازاین» استفاده میکند، وجودی تجربي و انضمامی است. منظور یاسپرس از این واژه که به لحاظ لغوی یعنی «اینجا بودن» یا «حیّ و حاضر بودن»، موجودی است واقع در زمان و مکان. البته دازاین در نزد هایدگر معنایی کاملاً متفاوت با دازاینِ یاسپرس دارد. به عقیدهی هایدگر، دازاین عبارت است از خود ما بهعنوان چیزی که به زمان و مکان معمولی برگرداندنی نیست. اما دازاینِ یاسپرس در جهان زندگانی میکند، مرگ و زندگانی است، میل و خواهش است، اضطراب است. نکتهی دیگر آنکه به عقیدهی یاسپرس علم تجربی در مطالعهی انسان، «دازاین» را موضوع خود قرار میدهد و از اینرو، این وجه از وجود انسان اصیل نیست. «آگاهي کلي» وجه دوم وجود انسان بوده و کوشش آدمي براي آگاهي يافتن از آنچه در جهان هستي وجود دارد، از ويژگيهاي اين وجه وجودی است. «برای فراتر رفتن از دازاین، میتوانیم به «آگاهی کلی» پناه ببریم، یعنی به همان چیزی که بنیاد و پیشفرض فیلسوفان کلاسیک بود. اما یاسپرس البته خواهان آن نیست که در حد آگاهی کلی متوقف شود». بنابراین، این سطح از وجود انسان که در فلسفه کلاسیک میتوان از مفهوم «فاعل شناسا» بهعنوان همتای آن نام برد، سعی در شناخت و آگاهی یافتن از موجودات جهان دارد. وجه سوم وجود انسان «روح» است، یعنی آن جنبهاي که ميکوشد تا تمامي تجربه، زندگي، و فرهنگ را در کليتهاي آرماني گردآورد و يگانه کند. بهعبارت دیگر، روح همان کليتي است که تمامي انديشه و عمل و احساس را در بر دارد، چنين کليتي موضوع هيچ دانشي نيست. روح منشأ يگانگي ميان همهی آن چيزهايي است که براي انسان بهگونهاي پراکنده ظاهر ميشود. آخرین وجه وجودی انسان که حقیقت اصیل انسان است، چیزی فراتر از وجوه پیشین بوده و بنیاد آنها محسوب میشود. یاسپرس این وجه وجود انسان را «هستی» نامیده و برای توضیح آن از واژهی جدید «اگزیستانس» استفاده میکند. میتوان گفت که «واژهی اگزیستانسِ یاسپرس همتای واژهی دازاینِ هایدگر است». یاسپرس در آثار خود به اَشکال مختلف به توضیح ویژگیهای «هستی» پرداخته است و این مفهوم از بنیادهای فلسفهی وی بهشمار میآید. برخی از این ویژگیها عبارتند از: قابل تعریف و شناخت نبودن، اصالت داشتن، بالقوه بودن، آزادی، انتخاب، تاریخیت، شک، جهش، نوسان میان دو قطب «قانون روزانه» و «سودای شبانه»، ارتباط با «امر متعالی». در نگاه یاسپرس، هستی انسان رو به هستیهای دیگری دارد و از اینرو، ایدهی «ارتباط» در نزد یاسپرس از اهمیت بسیاری برخوردار است. «...اما، من، تنها در پیوند با دیگران هستم. من در تنهایی هیچم.... تنها، در ارتباط است که همهی حقیقتهای دیگر کمال مییابند، تنها در ارتباط است که من خویشتنِ خویش هستم، که فقط زندگی نمیکنم، بلکه زندگی را کمال میبخشم». همچنین، «آنجا که انديشه بدون ارتباط با ديگري و به جامه مطلبي درسي يا ادبي در آمده، چه محيط سرد و بيگانه و چه روشنايي کاذبي است.آدمي براي اينکه از نيستي فرد رهايي يابد و خود شود، نيازمند ديگري است.آدمي فقط در حال اتحاد با ديگري میتواند به خود اعتماد کند». البته ارتباطات انسان فقط منحصر به ارتباط وجه اصیل وجود او با هستی دیگران نمیشود، بلکه این ارتباطات در تمام سطوح چهارگانهی وی با شئون مختلف هستی (جهان طبیعی، دیگر انسانها، خود، و خدا) صورت میگیرد. [ چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۰۸ ] [ 8:36 ] [ بابايي ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||